خاطرات ماه اول نفسم
به نام خدای مهربون سلام عشق مامان خوبی پسمل مامان عزیزکم بهت حسابی خوش میگذره تو دل مامانی فربونت برررررررررررم الهی قربون وول خوردنت برم من قند عسلم خب مامانی بزار از اخرین پستی بگم که قرار بود فرداش بیام و بنویسم که صدای قلب مهربونت رو شنیدم و کلی ذوق کنم ولی اینجوری نشد پسرکم اخه وقتی رفتم دکتر خانم دکتر گفت خب برو بخواب واسه سونو منم با کلی استرس و هیجان رفتم تا تو رو ببینم و فقط عزیزکم خدا میدونه تو چه حالی بودم و خانم دکتر اومد و گفت خب ببینیم در چه حاله ولی وقتی دیدم قیافش رفت تو هم و گفت خیلی ریزه فعلا درست چیزی نمیبینم دنیا رو سرم خراب شد و گفتم یعنی چی ؟؟؟؟...
نویسنده :
مامان متین طلا
17:56